سعید و نازنین ::
چهارشنبه 85/6/29 ساعت 7:6 عصر
روزای سختی بود ، و شیرین و تلخ . خالی از بودن و پر از شنیدن و شاید اندکی طعم گس تنهایی زیر دندانهای عقلم . روزای رنگارنگی بود پر از هنرمندی مسخره و روحی سرگردان . روزای عجیبی بود و پر از اندیشه . راستش در این فکر بودم که اصلا بنویسم یا نه و اصلا چرا بنویسم و یا ننویسم . تا یک تکه از مقدمه یک کتاب بدستم رسید و خاندمش و مغزم در بین ضربات چکش آن نوشته و سنگدان وجدانم از هم پاشید و آمدم تا شاید نوشته ای دگر و سلامی دگر .
اما اون نوشته رو برای شما مینوسم تا شما هم بخونید و اون عزیزایی که تصمیم میگیرن ننویسن ، بدونن فقط برای خودشون نمینویسن ، بقیه هم با دیدن نوشته های اونا شاد میشن و چه زیباست رویاندن لبخندی در کنار لب غریبه ای همچون من . و اید تصمیم بگیرن دوباره بنویسن .
این نوشته مربوط به کتاب کویر اثر استاد دکتر علی شریعتی است . فکر میکنم در روزشمار زندگیم الان وقتشه که من کویر رو بخونم .
کویر ، این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است .
و اینک بخوانید :
هر چه مینویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نوشتم همه آن است که یقین ندانم که نوشتنش بهتر از ننوشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بود ، روا بود که بگویند ... و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش پدید نبود و چیزها بنویسم بی خود که چون واخود آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست میترسم – و جای ترس است - از مکر سرنوشت
حقا و به حرمت دوستی ، که نمیدانم که اینکه مینوسم راه سعادت است که میروم یا راه شقاوت .
وحقا که نمیدانم که این نوشتنم طاعت است یا معصیت .
کاشکی ، یکبارگی نادانی شدمی تا ، از خود ، خلاصی یافتمی .
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم ، رنجور شوم از آن بغایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم ، هم رنجور شوم .
چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
چون احوال عاقلان نویسم ، هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هم هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش گردم هم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
و اگر خاموش شوم ...
نوشته های دیگران()