• وبلاگ : حرفاي نگفته
  • يادداشت : رهگذر در باد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ياسر : زندگي يعني توكل به خدا

    شادي زبراي مومنين است امروز

    خشنود دل اهل يقين است امروز

    عالم همه غرق نور باشد زيرا

    ميلاد امام چارمين است امروز

    سعيد جان جالب نوشته اي ...مراسم خداحافظيه توي وبلاگم حتما سر بزن

    دقت کردي اين لينک گذاشتنت رو ؟ ... تنت به تن يکي حتما خورده ... من چقدر بايد از دست بي نظمي هاي شما بکشم ؟ يكي به دادم برسه //شاد باشي و سراسر رنگين کمان

    سلام ... اولا اين نشون دهنده بزرگ شدنته ... در ثاني من مخالفم ... دوس دارم مخالف باشم ... دو حالت وجود داره ... يا اون کاغذه يه کاغذه مث صد هزار تا کاغذ پاره ي ديگه که باد با خودش مي بره و اصلا مهم نيست يا اينکه از اون کاغذ فقط و فقط يه دونه توي دنياست ... اگه مي خواي وقتي باد بهت چسبوندش يهو از تنه ت کنده نشه خيلي بي عرضه بايد باشي که از شيره اي که توي وجودته استفاده نکني ... وقتي با شيره اي که از وجودت مي جوشه و بيرون مياد اونو چسبوندي به خودت يه بادم که بخوره و اون شيره خشک بشه ديگه عمرا اون کاغذه مي تونه ازت جدا بشه ... اگه ديدي باز جدا شد پس اشکال از شيره ي وجودي خودته که به اندازه کافي غليظ و خالص نيست ... زيادي اب خوردي حتما اين جوري شده ... مگه نه ؟

    سلام مجدد.به به اون لوگوي ناز تي تيش ماماني مال كيه ؟؟؟اول گفتم چه قدر اين وبلاگ ناز شده همه جا سياه بود يه دفعه يه چيز ناز خوش رنگ هنر نمايي مي كنه

    متن هم مثل هميشه قابل تعمل بود.به قول روح الله :زندگي به همون ياد مي ده دل كندن از وابستگي هامونه.زندگي همينه .نظر ديگه هم دارم ولي نمي دم تا تو كف بموني

    فعلا يا حق

    سلام سلام.بزار ببينم اينجا چه خبره.يه دوري ميزنمو بر مي گردم.

    هفت بار روح خويش را تحقير کردم:
    نخستين بار هنگامي بود که براي رسيدن به بلندمرتبگي، خود را فروتن نشان مي‌داد.
    دومين بار آن هنگام که در مقابل فلجها مي‌لنگيد.
    سومين بار آن زمان که در انتخاب خويش بين آسان و سخت، آسان را برگزيد.
    چهارمين بار وقتي که مرتکب گناهي شد و به خويشتن تسلي داد که ديگران هم گناه مي‌کنند.
    پنجمين بار آنگاه که به علت ضعف و ناتواني از کاري سر باز زدو صبر را حمل بر قدرت و توانايي‌اش دانست.
    ششمين باز زماني که چهره‌اي زشت را تحقير کرد در حالي که نمي‌دانست آن چهره يکي از نقابهاي خويش است.
    و هفتمين بار وقتي که زبان به مدح و ستايش گشود و انگاشت که فضيلت است.))
    (جبران خليل جبران )