سعید و نازنین ::
یکشنبه 85/4/25 ساعت 6:35 عصر
تقدیم به اسوه ایثار و محبت : مادر
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب ، اسم خورشید داد
برای تمام نفسهای من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شست و شو داد ، آغاز کرد
مرا خط به خط خواند ، تکرار کرد
شکار همه لحظه ها را به من یاد داد
برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت :
- جنگل شو شاعر !
من از ارتفاع تر کاغذ و جوهر و عشق جاری شدم
شبی کفشم از گنگ ، تر شد
به من یاد داد ارتفاع تر گنگ را در ته خواب گنگ سفر گم کنم
به من گفت : گم باش و پیدا کن که از سایه آفتابی تری
من و سایه را دوخت بر لاله
با لاله های گلایه
من و سایه را برد تا پشت رمز و کنایه
من و سایه را برد تا آفتابی ترین من
مرا در تمام نفسهای خود شیر داد
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب ، اسم خورشید داد
نوشته های دیگران()