سعید و نازنین ::
دوشنبه 85/4/26 ساعت 6:7 عصر
به خاطر اونیکه وقتی خسته ام ، حرفاش ، نگاهش ، اسمش میاد میشینه تویه قلب خسته ام ، احساس میکنم صاحب تمام شادیهای دنیا هستم :
برای نازنین
چشمامو بستم
توی رویا کنار تو نشستم
همه دنیا تویه دستم
وقتی تو هستی کنار دستم
با اینکه از با تو بودن مستم
ولی میدونم این قلب خسته ام
بالاخره یه کاری میده دستم
وقتی با تو هستم
انگار از تمام زندونا رستم
من یک مسافر خسته ام
که کوله بارم رو بستم
کنار یه جاده نشستم
منتظر تو هستم
تا بیای بگیری دستم
این منم که تا ابد تو رو میپرستم
با این دستای بستم
با این قلب شکستم
با این چشمای خستم
دنبال تو هستم
هر کجا بگی باش ، من هستم
نازنینم درسته که همیشه قول و قرارو من شکستم
ولی اینبار منتظر برگشتنت هستم
تا بیای بینی وقتی با تو هستم
از غم و غصه رستم
عشق رو میپرستم
از این همه خوشی مستم
انگار بالای ابرا هستم
راستی نازنین ، یادت نره ، من منتظرت هستم .
پایان دهمین روز تنهایی
نوشته های دیگران()