سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی حقّ است و فرمانبردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
حرفای نگفته
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
مسعود

سعید و نازنین :: سه شنبه 85/5/24 ساعت 7:34 صبح

شب ساعت 10 بود که sms مسعود بدستم رسید . نوشته بود : "سعید صبح ساعت 6 بیا پشت دیوار خوابگاه . همون جای همیشگی باهات کار مهمی دارم . من امشب نمیام خوابگاه . "

صبح ساعت 6 رفتم سرقرار . مسعود نشسته بود روی زمین و به دیوار تکیه داده بود . صداش زدم اما نگاهی نکرد . جلوتر رفتم دیدم تویه دریایی از خون نشسته . خیلی ترسیدم وقتی جلوش رسیدم دیدم با چشمای باز نشسته و به دیوار روبرو خیره شده . رگ دستش بریده بود و اون تو یه دریا از خون خودش نشسته بود . خشک شده بودم . باورم نمیشد مسعود مرده باشه مثله یه کابوس بود.

 تو دستش یه پاکت بود . نمیدونم چرا فکر کرم ماله منه و پاکت رو برداشتم . یک ساعت نکشید که بچه ها که ماجرا رو از بنجره خوابگاه دیده بودن دور و بر ما جمع شدن . هر کسی یه نظری میداد . یکی میگفت نمره کم اورده یکی میگفت معتاد بوده یکی میگفت میخواستن اخراجش کنن اون یکی میگفت با دوست دخترش قهر کرده بوده . دیگه داشت حالم بهم میخورد اونا بالای سر بهترین دوست من ایستاده بودن اما انگار دارن به یه صحنه تصادف نگاه میکنن و هرکدوم یه اظهار نظری میکنن . یکی به من اشاره کرد و در گوش دوستاش گفت : اون دوستش بریم ببینیم قضیه چی بوده اما قبل از اینکه دستشون به من برسه سریع اومدم تویه خوابگاه و رفتم تویه اتاقم و در قفل کردم .

وقتی چشمم بجای خالی مسعود افتاد برای چند لحظه فکر میکردم مسعود کجاست و چرا خوابگاه نیومده و تازه داشتم در ذهنم مرور میکردم . همه چیز مثله یه خواب بود جای خالی مسعود داد میزد که اون دیگه برنمیگرده . یاد نامه افتادم .

پاکت رو باز کردم . توش دوتا کاغذ بود یکی خطاب به من بود و اون یکی انگار خطاب به خود مسعود بود . نامه ای که مال من بود رو برداشتم و شروع کردم به خوندن .

"سعید سلام معذرت میخوام که اینبار مثله همیشه بهت نگفتم چکار میخوام بکنم . امیدوارم به خاطر اینکار منو ببخشی و دلم نمیخواد منو یه آدم ضعیف یا ترسو بدونی . میدونی سعید یه وقتایی هست که بود و نبود آدم نه تنها واسه دیگران بلکه واسه خودشم فرقی نمیکنه و اون موقع ، زمان خوبیه واسه رفتن . تو خودت میدونی من چقدر مهسا رو دوست داشتم اما اون در حق من بد کرد و من دیگه تحمل این وضع رو ندارم . سعید منن بدون اون نمیتونم زنده بمونم . اون همه چیزم بود همه کسم بود . اما نمیدونم چرا اینجوری شد . دیروز نامه اش بدستم رسید . خودت میتونی بخونیش من هیچ حرفی برای گفتن ندارم فقط میخوام مثله همیشه منو ببخشی . قربانت مسعود "

اصلا نمیفهمیدم اون چرا باید همچین کاری بکنه . اون اهل این حرفا نبود اتفاقا خیلی هم بچه سرزنده و خندونی بود که همه از بودن باهاش لذت میبردن . اشک تو چشمام جمع شده بود . اون یکی کاغذ رو در آوردم . نامه مهسا بود به مسعود . اونا سال اول با همدیگه آشنا شده بودن و بعد از چندماه عقد کرده بودن و مسعود هم خیلی مهسا رو دوست داشت و واسش میمیرد . نامه رو باز کردم و خوندمش.

" مسعود سلام . الان که داری این نامه رو میخونی فکر میکنم من تو هواپیما باشم و در حال پرواز به سمت دوبی و از اونجا آمریکا . بلی درست فهمیدی آمریکا . ببین پسر خوب راستشو بگم من واقعا دوستت نداشتم و همه اون عشقای اتیشی و اون بوسه ها و خنده ها و خلاصه همه چیز یه فیلم بود . یه فیلم خنده دار که الان که دارم بهش فکر میکنم حسابی خنده ام میگیره ولی انصافا منم نقشمو خوب بازی کردم و تو هم بهتره به این فیلم بخندی . نمیخوام فکر کنی من سرتو کلاه گذاشتم نه من خیلی وقت بود که نقشه رفتن به امریکا رو داشتم میخوام برم پیش برادرم همون که با پدرم قهرکرده بود . اما متاسفانه پدرم اجازه نمیداد و من به اسم تو تویه شناسنامه ام و اجازه نامه تو احتیاج داشتم و البته یه مقدار از پولهای تو ، پولهای تو که نه ، پولهای بابات . پس خواهشا فکر نکن که ازت سواستفاده کردم نه من دنبال هدفم بودم . مطمئن باش اگر هم قرار بود با هم زندگی کنیم خوشبخت نمیشدیم چون من ارزوهای زیادی دارم که باید بهشون برسم . نمیخواستم ان نامه رو هم واست بنویسم اما به خواست وکیلم اینکارو کردم . اون تا چند روزه دیگه برای گرفتن طلاق اقدام میکنه . امیدوارم عاقلانه فکر کنی چون برای من دیگه تو مردی و اگر هم یه روزی تو رو دیدم و نشناختم از دستم ناراحت نشو . بابت همه چیز ممنون و امیدوارم خوش بگذره . بابای "

 


نوشته های دیگران()


About Us!
حرفای نگفته
سعید و نازنین
Link to Us!

حرفای نگفته

Hit
مجوع بازدیدها: 68655 بازدید

امروز: 5 بازدید

دیروز: 9 بازدید

Archive


روزای تنهایی( بدون نازنین)
حرفای مردادماه
حرف اضافه
آرشیو شهریورماه

LOGO LISTS


نیلوفر شیدمهر - به روز رسانی :  1:28 ع 86/3/30
عنوان آخرین نوشته : عقده


In yahoo

یــــاهـو

Submit mail