سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دانشمند همه آنچه را که می گفت، نیکو و درست بود، شاید از عجب وخودپسندی دیوانه می شد . دانشمند آن است که درستیهایش فراوان باشد . [امام حسین علیه السلام]
حرفای نگفته
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
یازدهمین روز تنهایی

سعید و نازنین :: سه شنبه 85/4/27 ساعت 5:18 عصر



نازنین
که نیست ، تنهایی هجوم میاره ، غم و غصه بدجوری پررو میشن ، چشمام هم که دیگه  بی طاقتی میکنن واسه گریه .

یادته یه روز نشسته بودی تنهایی

میکشیدی از ته دل آهی

فکر میکردی الان دیگه تویه آخر دنیایی

رو میکردی به اون بالایی

میگفتی آخه تو خدایی

مگه من کرده بودم چه گناهی

یا گیر نیاوردی بدتر از من بینوایی

که بندازی تو یه همچین دار  فنایی

خلاصه اینجوراست که اوضاع یه ذره ناجور میشه ، یه خورده هم بدتر از ناجور میشه :

فکر میکنی اون تو رو از یاد برده

خاطرات تو تویه قلبش مرده

یا دفتر خاطراتشو موریانه خورده

به اینباکست نگاه میکنی شیش تا صفر بهم گره خورده

تویه آفلاینتم که یه مشت چرت و پرت سر درآرده

با خودت میگی نکنه شماره تلفنمو آب برده

خلاصه میشی حسابی سرخورده

آخه طناب سرنوشتت بدجوری گره خورده

عشق اون با دل و جونت پیوند خورده

یه مرتبه میگی خدایا نکنه کسی دل نازنین رو برده

آخه چی باعث شده اون به یادم نباشه حتی یه خرده

آره تو این اوضاع و احوال داری دست و پا میزنی که یه مرتبه تلفن زنگ میزنه .اه چه ضد حالی . یه نگاه میکنی به کالرآی دی .---0217798 وای خودشه

خدایا اون منو از یاد نبرده

عشقم تویه قلبش نمرده

شاید کارش جایی گره خورده

شایدم کارتشو تلفن خورده

گوشی رو برمیداری ولی :

 تا نازنین میگه سلام

تو یه مرتبه میشی مثله اهنگ بی کلام

هر چی اون میگه بابا عرض شد سلام

نه نه تو حتی نمیتونی بگی یه کلام

خلاصه با هزار تا زحمت میگی سلام

نازنین میگه یه چیزی بگو برام

یعنی حتی نداری واسم یه پیغام

تو هر چی زور میزنی نمیتونی بگی لام تا کام

آخه با خودت فکر میکنی چطور بگی عشق رو تو یه کلام

چطوری بهش بگی تو ماهی تویه شبهام

چطوری بهش بگی دوستت دارم اندازه خدام

چطوری بگی ارزومه دستاتو بذاری تویه دستام

چطوری میشه جا بدی عشقت رو میون چند تا کلام

اما دیگه دیر شده نازنین میگه والسلام

اینم یه بوسه از روی لبهام

میسپرمت دست خدام

بلی به همین راحتی تلفن تموم میشه و تنهایی شروع میشه :

دوباره میشه یه گوشه تنهایی

بازم میاد روی لبهات آهی

اما اینبار تو کردی بد اشتباهی

میکوبی تویه آیینه چه مشتایی

اما آیینه نداره گناهی

چون تو جزء دار و دسته خنگایی

اصلا یه جورایی قاطی باقالیایی

چرا نگفتی بهش نداری تو شبات روشنایی

نگفتی نازنین تو تویه شبهام مثله ماهی

نگفتی نداری بجز اون هیچ زیبایی

نه دیگه گذشته تو بشین تویه تنهایی

بخور غصه چون سخته جدایی

ولی بدونکه جز عاشقایی

اینم اخر یازدهمین روز تنهایی


 پایان یازدهمین روز تنهایی

 


نوشته های دیگران()


About Us!
حرفای نگفته
سعید و نازنین
Link to Us!

حرفای نگفته

Hit
مجوع بازدیدها: 68638 بازدید

امروز: 26 بازدید

دیروز: 17 بازدید

Archive


روزای تنهایی( بدون نازنین)
حرفای مردادماه
حرف اضافه
آرشیو شهریورماه

LOGO LISTS


نیلوفر شیدمهر - به روز رسانی :  1:28 ع 86/3/30
عنوان آخرین نوشته : عقده


In yahoo

یــــاهـو

Submit mail