• وبلاگ : حرفاي نگفته
  • يادداشت : آرزوي ارزو(قسمت اول )
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام !

    ظهري خوندم و با اجازه الان اومدم كامنت بذارم

    اقا فيلم سينماييش كن ... من سريال مريال دوست ندارم

    اگه سريالشم مي كني هر روز بنويش زود مي خوام ببينم تهش چي مي شه ... منم كم طاقت !!!!!!!!!!!!!!!!
    شاد باشي و سراسر رنگين كمان

    سلام مجدد.داستان جالي بود منم منتظرم تا ادامه شو بدونم.خيلي دوست دارم بدونم اون خانوم خانوما چي كار كرد و بيشتر از همه فضولم بدونم تو چي كار كردي؟؟؟؟

    راستي منو قابل نمي دونيد كه سر نمي زنيد ؟؟؟غمي نيست رفيق !!!بي خيالي هم عالمي داره فعلا يا حق

    سلام.بابا چه خبره؟؟؟؟اين همه طولاني !!!!ولي واسه رو كم كني تو هم شده مي خونمش بخونمو بر گردم

    ياسر جونسلام سعيد جان

    اولا بايد در مورد نوشته قبليت بگم عاليه پسر حرف نداره

    اين نوشتت هم كه خيلي طولاني بود ..سعي كن كوتاهتر بنويسي

    آغازِ پايان

    مي‌خواستم شروع كنم
    ديشب مطمئن شدم كه نمي‌شود
    ديشب شب سياهي در تاريخ اين سرزمين بود
    نه فقط به خاطر اين كه جايي را به غيرتي آتش زدند؛
    اين نخستين بار نبوده است در اين مرز پر گهر
    كه حالا حق هسته‌اي هم مي‌خواهد

    ديشب سياه بود
    كه در ميانه آن‌چه عزا مي دانند
    در دل به سياه‌كاري خود مي‌خنديدند
    و براي جهالت خود فرياد شادي سر مي‌دادند
    هرچند ديگر تفاوتي ميان شادي و عزايشان نيست

    براي محمد چنين مي‌كردند و مي‌كنند؟
    براي او غيرت مي‌ورزيدند؟
    حاشا

    اوهر كه بود و هر چه كرد
    نسبتي با اين‌ها نداشت

    آن‌قدر بود كه در كتابش براي خود او آمده
    و لو كنت فظا غليظ القلب ...
    اين‌ها اما هستي و مستي از جاي ديگر مي‌گيرند

    بگذريم كه در گوش خر ياسين و غيره خواندن
    سال‌هاست كه ضرب‌المثل شده

    ديشب آغاز پاياني بود
    چشمي مي‌خواست اين ديدن كه آن‌ها نداشتند و ندارند

    ديشب براي اين مرز پر گهر آغاز رسمي
    تاريخي بود كه پيراهن سياه‌ها مي‌نويسندش
    تاريخي كه به اسم محرومان شروع مي‌شود
    ولي رانندگان شركت واحد در زندان‌اند

    تاريخي كه به نام نانِ محرومان آغاز مي‌شود
    ولي آوردش آتش است
    تاريخي با اسم شكم‌هاي گرسنه، به رسم جنگ
    تاريخي كه اگرچه تا آخر به دست همان‌ها
    ظاهراً پيش مي‌رود، اما اين‌جا اين آخر هر چه هم به تاخير بيفتد
    همان پايان هم هست
    پايان
    موفق باشي